استاد سید عباس نورالدین : روزی امام موسی صدر در یک کلیسا (یا دانشگاه) سخنرانی بسیار موثر و جذابی ایراد کرد و همه را مجذوب نمود. اواخر سخنرانی یک خانم جوان و زیبارو که از این موفقیت یک عالم مسلمان بسیار دلخور بود به دوستانش گفت: می دانم چه طور حالش را بگیرم ... و ضایعش کنم! و بلافاصله پس از پایان سخنرانی در حالی که همه را متوجه خود کرده بود جلو رفت و دستش را به طرف ایشان دراز کرد. ایشان طبق عادت دستشان را روی سینه گذاشتند . او هم که منتظر همین بود پرسید : می خواهید نجس نشوید؟ (و به همان موضوعی اشاره کرد که مشکل سو تفاهم خانم هاست و شبهه دون پایه بودن زنان در دیدگاه اسلام و نجس بودن غیر مسلمانان و ...) ایشان بلافاصله پاسخ دادند: بل لاحافظ علی طهارتک! فرمودند بلکه بر عکس, تو آن قدر با ارزش و پاک هستی که چنین تماس هایی حریم قدسی و زنانه تو را می آلاید... این جواب حکیمانه و عارفانه و عمیق و هوشمندانه نه تنها توطئه او را خنثی کرد بلکه کار برعکس شد و جمعیت مسیحی حاضر بیشتر به وجد آمده و به ایشان ارادت بیشتری پیدا کردند.
« به نقل از وبلاگ محجبه ها فرشته اند »
بابانوئل واقعی چه کسی بود؟
جریان بابانوئل مربوط به کشیشی در سده های اول میلادی (255 الی 344) بر می گردد. کشیشی که گفته میشود در زمان زندگیش با کارهای خیرش زبانزد همشهری هایش بود و بعد به افسانه بابانوئل تبدیل شد.
بابانوئل امروزی تغییر شکل یافته ی اسقف متعصبی از جنوب ترکیه است که دماغی شکسته و اعصابی ضعیف و دلی چون دریا داشت. این اسقف «نیکولاس» یا «نیکولا» بود. نیکولاس 1700 سال پیش در ساحل جنوبی ترکیه امروزی، در شهر باستانی « مایرا»، به دنیا آمد؛ جایی که کارهای خیر نیکولا سر زبان ها افتاد و بعدها به صورت مراسم کریسمس رواج پیدا کرد. این گونه بود که افسانه بابانوئل زاده 1700 سال پیش، در دور افتاده ترین گوشه امپراتوری روم، شد.
نیکولا در همان خردسالی پدر و مادرش را از دست داد و ثروت زیادی به ارث برد. او با ثروتش به فقرا کمک می کرد . مورخان می گویند وقتی نیکولا به ایتالیا رفته بود متوجه شد مردی فقیر که هیچ پولی برای عروسی سه دخترش نداشت می خواهد آنها بفروشد. او تصمیم گرفت که به این خانواده کمک کند. نیکولا دو شب از پنجره دو کیسه سکه به داخل خانه آنها انداخت، اما شب سوم پنجره بسته بود و او مجبور شد از راه دودکش کیسه سکه را به داخل خانه بیندازد. پس از درگذشت او، تعدادی از کشیشان هدیه دادن به بچه ها را ادامه دادند و این سنت حفظ شد.
نیکولا، بر خلاف نیکوکاری هایش و بر خلاف آنچه در چهره بابانوئل امروز دیده می شود، مردی خوش اخلاق و خندان نبود. کتک کاری نیکولا با اسقف همزمان خودش موضوع چندین نقاشی در قرون وسطی بوده است. از استخوانهایی که از نیکولا باقی مانده است و امروز در زیارتگاهی در شهر «باری» در جنوب شرقی ایتالیا نگهداری می شود، آثار شکستگی روی صورتش دیده می شود که نشان می دهد نیکولا در طول زندگیش دعواها و زد و خوردهای زیادی داشته است.
افسانه نیکولای قدیس بتدریج تغییر شکل داد و تصویری که از وی در نقاشیها کشیده می شد دیگر از حالت قدیس خارج بود. نقاشان در قرن 18م نیکولای قدیس را به شکل کوتوله ای خندان نقاشی کردند؛ و در قرن 19م نقاشی به اسم «توماس نکست» این شخصیت را به شکل پیرمردی خندان ترسیم کرد.
دانشمندان با شبیه سازی صورت نیکولا چهره بابانوئل واقعی را این چنین توصیف کردند: بابانوئل واقعی مردی با چانه پهن و گردن عضلانی و پوست تیره و دماغی پهن و کج بود.
از آنجایی که نیکولا با 8 گوزنش مسافرت می کرد، مسیحیان معتقدند که شب کریسمس پیرمردی با لباس و کلاهی قرمز با گوزنهایش از خانه چوبیش پرواز می کند و برای بچه ها هدیه هایی از راه دودکش خانه ها می فرستد. بابانوئل در سراسر جهان معروف است. در کشور «غنا»، از جنگل می آید؛ در «هاوایی» سوار بر قایق می آید؛ و در بعضی کشورها سوار بر سورتمه و از سرزمین های قطبی. می گویند «سن نیکلاس» مردی خجالتی بود و همیشه راهی پیدا می کرد تا بدون اینکه دیده شود
در اینکه چرا بابانوئل ها لباس قرمز و سفید می پوشند باید به سال 1931 برگشت که شرکت کوکاکولا برای تبلیغ محصول خود تصمیم گرفت از محبوبترین چهره بین کودکان و بزرگسالان یعنی بابانوئل استفاده کند . این شرکت از همان لباسی که بابا نوئل های امروزی از آن استفاده میکنند برای اولین بار استفاده کرد.
حال توجه کنید که مسیحیان از یک فردی با چنین شخصیتی ، یک اسطوره ساخته اند، در حالی که در دین اسلام شخصیت ها واقعی که در اوج اخلاق و عرفان و سلوک الی الله بودند که سر آمد آن ائمه علیهم السلام میباشد ، وجود دارد ، من نمیخواهم اصلا مقایسه کنیم که اصلا جای مقایسه نیست، بلکه نظر این است که ما چگونه محبت اهل بیت را در دل فرزندانمان قرار میدهیم؟!
1-شرح صدر سیاسی داشته باشید
2-با اقشار مختلف جامعه در ارتباط باشید
3- مراقب نگاههای سوسیالیستی و مارکسیستی باشید
آنچه که در دنیا به عنوان نظام سرمایهدارى وجود دارد، حقیقت و جوهرهاش سرمایهسالارى است. نفس داشتن سرمایه و به کار انداختن سرمایه براى پیشرفت کشور، چیز بدى نیست؛ چیز ممدوحى است؛ به هیچ وجه مذموم نیست. آنچه که مذموم است، این است که سرمایه و سرمایهدارى محور همه تصمیمهاى کلان یک کشور و یک جامعه باشد؛ همه چیز را به سمت خودش بکشد؛ ...
سعى کنیم نگاه سوسیالیستى و مارکسیستى بر تفکر اقتصادى ما غلبه پیدا نکند... میتوان با مقررات درست، با مدیریت صحیح، سرمایه را در جهت درستى هدایت کرد و راه برد. بنابراین آنچه که ما در سیاستهاى اصل 44 مطرح کردیم، بههیچوجه با اقتصاد عدالتمحور منافاتى ندارد؛ بلکه به یک معنا مکمل و متمم آن است.
4- ایده اقتصاد مقاومتی را تبیین کنید
5- جریان دانشجویی موضع انتقادی خودش را حفظ کند
.... اصرار دارم بر این که جریان دانشجوئى و جنبش دانشجوئى موضع انتقادى خودش را حتماً حفظ کند. بههیچوجه توصیه ما این نیست که شما انتقاد نکنید. خب، چه کار کنیم که این انتقاد، تکمیل کننده پازل دشمن نباشد؟ ...
6- اعلام نظر کارشناسی متفاوت با رهبری، مخالفت با رهبری به حساب نیاید
گفته شد که بعضىها نظرات کارشناسى میدهند، با نظر رهبرى مخالف است، می گویند آقا این ضد ولایت است. من به شما عرض بکنم؛ هیچ نظر کارشناسىاى که مخالف با نظر این حقیر باشد، مخالفت با ولایت نیست؛ دیگر از این واضحتر؟! ...
7- نیروی جوانی خود را کشف کنید
8- آرمانگرایی را در دانشگاه زنده نگه دارید
خب، یکى از چیزهائى که ما از دانشجوها توقع داشتیم و این به طور طبیعى در دانشگاه و در محیط جوان وجود دارد و بنده هم اصرار داشتم که این حالت در دانشگاه زنده بماند، مسئله آرمانگرائى است..... مسئله واقعگرائى در جاى خودش محفوظ است، ....لیکن آرمانگرائى، هم در سیاست، هم در همه صحنههاى دیگر - مثل آرمانگرائى در علم - باید مورد توجه باشد. آرمانگرائى در علم، یعنى در زمینه مسائل علمى باید دنبال قله بود؛ که این، توجه شما را به درس خواندن و خوب درس خواندن باید نتیجه بدهد. من به شما عرض بکنم؛ امروز درس خواندن، علمآموزى، پژوهش و جدیت در کار اصلى دانشجوئى، یک جهاد است.
9- محیط دانشگاه باید پاکیزه و معنوی باشد
10- پرخاشگری ممنوع
آرمانگرائى را با پرخاشگرى اشتباه نکنیم؛ ...
11- در مسائل اجتماعی موضعگیری کنید
12- مراقب رقابت بر سر پست و مقام باشید
13- سقف معرفت خود را سایتها و روزنامهها قرار ندهید
عزیزان من! سقف معرفت خودتان را، سایتهاى سیاسى و اوراق روزنامهها و پرسه زدن در سایتهاى گوناگون قرار ندهید؛ سقف معرفت شما اینها نیست...
14- با قرآن و نوشتجات شهید مطهری و دیگر فضلا، معرفت دینیتان را بالا ببرید
15- به اوضاع کشور نگاه مستفسرانه داشتهباشید
نظارت و توجه به اوضاع کشور. نگاه مستفسرانه و دنبالِ پیدا کردن واقعیت، همراه با انتقاد. قبلاً هم عرض کردم که انتقاد هیچ اشکالى ندارد. نگاه منتقدانه هیچ اشکالى ندارد، منتها انتقاد درست؛ بىانصافى نشود...
16- امید را در خود زنده نگه دارید
عزیزان من! اساسىترین قضیه هم امید است...
صادق کرمیار نویسنده کتاب نامیرا در گفتوگویی درباره بهترین واکنشی که به کتابش ابزار شده گفت: یک روز آقای شجاعی به من زنگ زد و گفت بیا دفتر کارت دارم. رفتم و ایشان تعریف کرد که: «من کتاب شما را با یک سری از کتابهای «متون مفاخر» در جلسهای به آقا دادم. هفته بعد که برای جلسه دیگری خدمت ایشان رفتم، ایشان تمام کتابها را خوانده بودند و نظرشان را راجع به تمام کتابها گفتند. راجع به «نامیرا» هم فرمودند که کار بسیار خوبی است؛ نگاه درستی به عاشورا دارد و جذابیت داستانی دارد. دو صفحه از کتاب را که خواندم، احساس کردم داستان جذابی دارد و ادامه دادم.» این برای من خیلی شیرین بود. بعد هم شنیدم که رهبر انقلاب به نمایشگاه کتاب هم که رفته بودند، گفته بودند کتاب را خواندهاند. روز دیگری آقای جلیلی به من زنگ زد و گفت: در یک جلسهای آقا فرمودند «هر کسی میخواهد فتنه اخیر را بشناسد، این کتاب را بخواند.» این جذابترین بازخوردی بود که من نسبت به این کتاب دارم. البته بازخوردهای دیگری هم بود که شیرینیهایی داشت.
برچسبها: صرفا جهت تفکر،
امام در طول زندگی خود تنها در یک مورد از دستور پزشکی امتناع کرد. در روزهای آخر کسالت امام که منجر به فوت معظم له شد، پاهای حضرت امام پوست می انداخت. پزشک گفته بود...
آیت ا... شیخ مرتضی بنی فضل در کتاب خاطرات خود می گوید:
حضرت امام با این که یک شخصیت بزرگ و بی نظیر جهانی بود و در علوم فقه، اصول، رجال، درایه، منطق، فلسفه، تفسیر، عرفان و شعر سرآمد دوران بود و از همه مهم تر به عنوان رهبر یک انقلاب جهانی به شمار می آمد، با همه این عظمت در علوم و مسائلی که به آن آشنایی نداشت از متخصصان آن تبعیت می کرد.
از آقای حاج شیخ محمد حسن رحیمیان، که مدتی سرپرست و نماینده ولی فقیه در بنیاد شهید و یکی از اعضای بیت حضرت امام بود و مدت زیادی با معظم له از نزدیک ارتباط داشت، شنیدم که امام نسبت به دستورات و توصیه های پزشکان، متعبد محض بود. وقتی پزشکان دستوراتی می دادند آن را برای خود واجب و لازم می دانست و مو به مو عمل می کرد و می فرمود: تشخیص دکتر چنین است، باید همینطور هم عمل شود.
آقای رحیمیان می گفت: در طول زندگی روش امام همین بود. فقط در یک مورد خلاف آن دیده شد و امام از دستور پزشکی امتناع کرد. او می گفت: در این روزهای آخر کسالت امام که منجر به فوت معظم له شد، پاهای حضرت امام پوست می انداخت. پزشک گفته بود در طشتی مقداری شیر بریزید و پاهای امام را در داخل شیر قرار دهید بعد با صابون و لیف بشویید که این پوست ها برطرف شود. وقتی با امام در میان گذاشته شد، فرمود: دیگر این کار را نمی توانم انجام بدهم، شیر نعمت خداست. نعمت خدا را نمی توانم این گونه ضایع بکنم و کم احترامی بکنم و این کار را نکرد.
منبع: خاطرات آیت ا... شیخ مرتضی بنی فضل، تدوین عبدالرحیم اباذری، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی
برچسبها: صرفا جهت تفکر،
آمریکا دوست من است. آمریکایی ها دوست من هستند - البته این آمریکایی های فعلی ، نه آن آمریکایی های بومی که مدت ها قبل توسط این آمریکایی ها اخراج شدند- آمریکا دوست من است حتی اگر دستش با استعمار پیر در یک کاسه باشد یا حتی اگر در کشورها کودتا کند و یا حتی لشکرکشی...
آمریکا دوست من است حتی اگر هزاران نفر را بکشد و میلیون ها نفر را آواره کند. آمریکا دوست من است چون طلایه دار آزادی است ، خودش به من گفته است. من یک رباتم
آمریکا دوست من است به دلیل اشک چشم آن کودک عراقی ، افغان ، لبنانی، فلسطینی و...
آمریکا دوست من است حتی اگر کمر همت علیه موجودیت من ببندد ، حتی اگر تحریمم کند ، حتی اگر اسکناس پنج هزار تومنی را کنار یک دلاری آتش بزند و یا حتی اگر داروهای حیاتی را از جگر گوشه هایم در جای جای وطنم دریغ کند.
آخر من یک رباتم !!
خـانم هـنولا نـاکاتـا نویسـنده ژاپـنی می گـوید:
بـا داشـتن حجـاب بـود کـه مـن انسـانیـت و ارزش زنـانگـی خـود را احسـاس کـردم.
حجـاب به مـن می آمـوزد کـه از دسـترس بیـگانگـان دور بمـانـم،
تا مـن زنـده هسـتم بـرای اسـلام و حجـاب تبلـیغ خـواهم کـرد، چـون حجـاب مـایه ی آرامـش و آسـایش در جـامعـه اسـت.
برچسبها: صرفا جهت تفکر،
پرسیــدم ز مــــادرم،او هم خبر نداشتـــــــــ ...
اصلاً رفاقتـــــــــ من و تو از کجا گرفتــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
4روز...فقط 4 روز دِگــَــر...
سرلشکر پاسدار شهید «حسن طهرانی مقدم» که او را «پدر موشکی» کشورمان نامیدند، در 21 آبان 90 پس از سالها مجاهدت عاشقانه در راه اعتلای «کلمةالله» و عزت بخشیدن به نام و نشان اسلام عزیز در سرتاسر گیتی، به قافله شهدا پیوست. او در 14 اردیبهشت ماه 1390 یعنی 6 ماه پیش از شهادتش، پس از آزمایش موفقیتآمیز یکی از قویترین موشکهای جهان که قدرت بازدارندگی کشورمان را در دنیا ارتقا داد، در کنار محل آزمایش، سجده شکر به جای آورد که ساعتها طول کشید و در سجده با خدای خود راز و نیاز کرد. او سپس در دست نوشتهایی کوتاه احساس درونی خویش را از این موهبت الهی این چنین روایت کرد:
بسمه تعالی
امروز یکبار دیگر فضل و جود الهی در این سرزمین تابید و بندگان سپاه خود را به نور الهی و هدایت روشن ساخت و نعمت خود را بر ما تمام گردانید و برای همیشه ما بندگان خود را شرمسار از حجتهای بی دریغ خود ساخته که ما لیاقت آن را نداشته و نداریم. و این نوشتار به عبارت ساده سپاس و حمد بی انتهای ما به آستان ربوبّیت بیانتها در جود و سخا و مهربانی بیپایان اوست. پیش بسوی گسترش دین الهی در تمامی کره زمین و ایجاد زمینه اطاعت مطلق او در سر تا سر زمین و ایجاد زمینه ظهور آخرین منجی و بسط و گسترش فرهنگ تشیع علوی در سرتاسر جهان.
حسن مقدم 90 /2/14
برچسبها: اخبار ایران و جهان،صرفا جهت تفکر،